توکل بر خدا

توکل یکی از فظائل اخلاقی هست بلکه سرچشمه و نردبان فضائل اخلاقی به شما می‌رود که در ذیل توضیحاتی در مورد توکل پرداخته می‌شود.

توکل بر خدا

توکل یکی از فظائل اخلاقی هست بلکه سرچشمه و نردبان فضائل اخلاقی به شما می‌رود که در ذیل توضیحاتی در مورد توکل پرداخته می‌شود.

طراح : محمد توکلی
درس : اخلاق اسلامی
مدرس : استاد احمد قیوم زاده
دانشگاه : دانشگاه فرهنگیان ( پردیس شهیدان پاکنژاد یزد )

بایگانی
  • ۰
  • ۰

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم


آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌برکاته) در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 4/2/92 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

رضا مقامی فراتر از توکل

(22)

نگاهی به مباحث گذشته

در جلسات گذشته گفتیم: انسان‌ها از جهات مختلفی قابل دسته‌بندی هستند. اما تقسیمی که انبیای الهی و به خصوص قرآن کریم بر آن تأکید فراوان دارند تقسیم انسان به مؤمن و کافر است (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَمِنکُم مُّؤْمِنٌ؛1 او کسی است که شما را خلق کرد. پس دسته‌ای از شما کافر و دسته‌ای از شما مؤمن‌اند). زیرا از زمانی که انسان احساس اختیار و انتخاب می‌کند دو جاده عریض در برابر او خواهد بود که ابتدا باید یکی از آن دو را انتخاب کند؛ یکی جاده ایمان و دیگری جاده کفر. البته این‌گونه نیست که با انتخابِ قدم اول، مسیر انسان برای همیشه مشخص گردد. بلکه اولا: ایمان و کفر مراتب فراوانی دارند و انسان نباید به مراتب پایین ایمان اکتفا کند و باید تلاش کند به مراتب بالای آن دست یابد. ثانیا: با ورود انسان به مسیر ایمان راه‌های خروج از این مسیر به روی او بسته نمی‌شود و هر لحظه ممکن است انسان از جاده ایمان منحرف شود و به جاده کفر کشیده شود. ممکن است کسی عمری در مسیر ایمان پیش رود اما بعد به بدترین مراتب کفر برگردد. ازاین‌رو، باید هم در حفظ ایمان و هم در رسیدن به مراتب بالای ایمان کوشا بود.

نکته دیگر این بود که با استفاده از آموزه‌های دینی دریافتیم که تقویت ایمان به وسیله اعمال حاصل می‌شود. بر اساس تقسیم اعمال به جوارحی و جوانحی، دو شاخه برای تقویت ایمان ترسیم می‌شود؛ یکی تقویت از طریق اعمال قلبی و درونی (جوانحی) و دیگری تقویت توسط اعمال خارجی که نام آن‌ها عبادت و اطاعت خداست. البته می‌توان معنای وسیع‌تری برای عبادت و اطاعت در نظر گرفت، اما در این بحث اصطلاح خاصی از آن را در نظر گرفته‌ایم که تنها اعمال خارجی را در برمی‌گیرد و بر اساس این اصطلاح، اعمال درونی در دامنه ارزش‌های اخلاقی قرار می‌گیرند. معمولا در تفاوت فقه و اخلاق هم گفته می‌شود: موضوع فقه اعمالی از مکلف است که با اعضای خارجی بدن انجام می‌گیرد، اما در اخلاق از خلقیات و روحیات قلبی بحث می‌شود. بر این اساس ما بحث خود را بر روی اعمالی قلبی متمرکز کردیم که موجب تقویت ایمان می‌گردد و با الهام از عبارتی از حدیث معراج که بهترین اعمال را توکل و رضا به تقدیرات الهی معرفی می‌نمود چند جلسه درباره توکل بحث کردیم.

صبر در برابر ناملایمات؛ کمترین اقتضای ایمان

برای روشن شدن ارتباط بحث‌های گذشته و بحث‌های بعدی مقدمه دیگری را عرض می‌کنم. انسان در برابر حوادثی که در عالم اتفاق می‌افتد دو حالت کلی دارد؛ یا این حوادث خوشایند اوست یا خوشایند او نیست. مقسم در این تقسیم‌بندی حوادثی است که با ما انسان‌ها ارتباط دارد و مسأله این است که مقتضای ایمان در مقابل این حوادثِ خوشایند و ناخوشایند چیست؟ البته در مواجهه با حوادثی که اتفاق می‌افتد حالاتی انفعالی در انسان پدید می‌آید که چندان در اختیار او نیست. مثلا در مواجهه با حیوانی درنده در قلب او کیفی نفسانی پدید می‌آید که چندان در اختیار او نیست. اما پدیده‌های فراوانی وجود دارند که اگر خودشان هم در اختیار انسان نباشند مقدماتشان در اختیار اوست. مثلا انسان در برخورد با حادثه‌ای غم‌انگیز می‌تواند با تفکر در زمینه‌هایی خاص و تلقین‌هایی ویژه به خود، حالت غم و اندوه خویش را برطرف نماید. از این رو می‌بینیم که در دستورات دین ما به همین حالات هم امر و نهی تعلق گرفته است. مثلا قرآن کریم می‌فرماید: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ؛2 بدین خاطر که برای آنچه از دست می‌دهید تأسف نخورید و به آنچه که به شما عطا می‌شود شادمانی نکنید.» اگر این حالات در اختیار انسان نباشد تکلیف به آن‌ها تعلق نمی‌گیرد. همین خلقیات می‌تواند ایمان ما را تقویت کنند. اما این امر نسبت به همه انسان‌ها یکسان نیست و به مبادی نفسانی افراد بستگی دارد. بدین معنا که بسته به این امر که انسان چه نوع فکر و نگرشی نسبت به هستی دارد حالات او می‌تواند تغییر کند و به شکل مطلوبی ایمانش تقویت شود.

به طور کلی انسان نسبت به ناملایمات دو حالت می‌تواند داشته باشد؛ یا این‌که با نوعی تلقین و اندیشه خاص در خود نوعی آرامش ایجاد کند یا برعکس با تلقین‌هایی دیگر حالت اضطراب، پرخاشگری و اعتراض به خدا در خود به وجود آورد. این هر دو برای انسان کم یا بیش اختیاری است. اما مقتضای ایمان در چنین هنگامه‌ای، مفهومی اخلاقی به نام صبر است (إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.3 به راستی که انسان در خسران است. به جز کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و همدیگر را به حق سفارش و به صبر توصیه نمودند.) صبر بر اساس آنچه در روایات آمده است بر سه گونه است؛ صبر بر طاعت، صبر بر معصیت و صبر در بلا. اما آنچه اکنون مقصود ماست صبر بر بلاست. مقتضای ایمان این است که در هنگام پیش آمدن حادثه‌ای ناخوشایند، انسان صبر پیشه کند. صبرِ این انسان نسبت به کسی که بی‌تابی و پرخاشگری می‌کند عملی بسیار نیکو است.

شکرگزاری در برابر ناملایمات؛ اقتضای مراتب بالاتر ایمان

اگر انسان بفهمد آن‌چه که ناخوشایند اوست نتایجی بسیار خوب در پی دارد، در این صورت نه تنها صبر می‌کند بلکه از این حادثه بسیار خشنود می‌گردد، مانند بیماری که برای بهبود خویش باید دارویی تلخ بنوشد. اگر بیمار بداند که با خوردن این داروی تلخ بیماری او بهبودی می‌یابد – گرچه در حالت عادی خوردن داروی تلخ خوشایند کسی نیست – با پرداخت هزینه، آن داروی تلخ را تهیه می‌کند و می‌خورد و از این کار خود هم راضی و خشنود است. انسان هنگامی چنین حالتی پیدا می‌کند که شناخت و معرفت وی قوی‌تر شده باشد. خوراندن داروی تلخ به کودکِ سه یا چهار ساله کار مشکلی است. اما وقتی عقل او بیشتر می‌شود و می‌فهمد که این داروی تلخ چه قدر در سلامتی او مؤثر است و اگر آن را نخورد چه آثار بدی به دنبال دارد برای تهیه آن تلاش می‌کند و اگر لازم باشد از دیگری قرض می‌کند تا سلامتی خود را به دست آورد. اگر معرفت انسان بالا رود و درک کند که این حادثه ناگوار به نفع اوست و در دراز مدت نتایج بسیار خوبی برای او به بار می‌آورد نه تنها صبر می‌کند بلکه شکرگزار خداوند هم خواهد بود. در پایان زیارت عاشورا به سجده رفته، می‌گوییم: «اللَّهُمَ‏ لَکَ‏ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِم‏؛4 خدایا حمد برای توست؛ حمدِ شکرگزاران به خاطر مصائب ایشان.» این شکرگزاری از صبر هم بالاتر است.

در آیات متعددی از قرآن کریم هم، صبر و شکر با هم ذکر شده است (إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ؛5 به راستی که در آنْ نشانه‌هایی برای هر صبرکننده شکرگزار است.) اگر انسان چنان رشد کند که حقیقتا دریابد در پس سختی‌ها و ناگواری‌ها، راحتی‌ها، شادی‌ها و مصالحی هست، نه تنها آرامش خود را از دست نمی‌دهد بلکه شکر خدا را هم به جا می‌آورد. در روایات متعددی نقل شده که در مناجات حضرت موسی علیه‌السلام آمده است: «ای موسی! هرگاه فقر به تو روی آورد بگو: مَرْحَباً بِشِعَارِ الصَّالِحِینَ؛ مرحبا به شعار صالحان.»6 این بدان علت است که به دنبال تحمل سختی‌های فقر، خوشی‌ها و مصالحی خواهد بود.

واکنش انسان در برابر حوادث روزگار وابسته به نگاه او به حوادث است. کسی که تلخی‌های روزگار را امر بدی بداند نمی‌تواند درصدد شکر خدای متعال برآید و نهایت هنری که از خود نشان دهد این است که صبر کند و زبان به کفر و اعتراض نگشاید. اما اگر به این درک و فهم رسید که این حوادث برای او منافعی درپی دارد نه تنها از خدا گله نمی‌کند، بلکه سپاس‌گزار او هم خواهد بود که اسباب سعادت وی را فراهم کرده است. لازمه ایمان این است که نگاه ما نسبت به خدای متعال و تقدیرات و تدبیرهای او نگاهی مثبت گردد که در این صورت صبر ما توأم با شکر بلکه بالاتر هم خواهد شد که توضیح آن خواهد آمد.

جایگاه توکل و ارتباط آن با شناخت

تا این‌جا سخن درباره حوادثی بود که برای انسان رخ می‌دهد و او خود نقش چندانی در آن‌ها ندارد. اما سلسله‌ای دیگر از فعالیت‌های ما در راستای رسیدن به اموری است که دل‌خواه ماست و برای رسیدن به آن‌ها باید تلاش کنیم. تلاش‌های انسان عمدتا از این قبیل است. انسان از هنگامی که متولد می‌شود تا آخرین نفس‌هایی که در این عالم می‌کشد تلاش می‌کند چیزهایی را به دست آورد که دلخواه اوست، اعم از خوردنی‌ها، پوشیدنی‌ها، شغل‌ها، مقام‌ها و ... . در این جایگاه، افراد بی‌ایمان یا ضعیف‌الایمان تمام اعتمادشان به فعالیت خودشان و دیگرانی است که به گمان آن‌ها می‌توانند از آن‌ها کمک بگیرند. حتی معلمان و مربیان هم آنان را به اعتماد به نفس و شناخت نیروهای خودشان دعوت می‌کنند و با بیان داستان‌های گوناگون آنان را تشویق به استفاده از توانایی‌های خود می‌کنند. این تشویق‌ها، هم خوب است و هم صحیح، اما این‌ها چندان ارتباطی با ایمان ندارند و شخص بی‌ایمان هم می‌تواند از این نصیحت‌ها  استفاده کند. اما انسان مؤمن در این سلسله از فعالیت‌های خود اصل اعتمادش به خداست. این اعتقاد مؤمن همان مسأله توکل است که چند جلسه درباره آن بحث کردیم.

البته سطح خواسته‌های انسان‌ها متفاوت است و از همین جهت کسانی هم که بر خدا توکل می‌کنند نوع توکلشان متفاوت است. گاهی توکل بر خدا برای سیر شدن شکم و رفاه زندگی مادی است. در میان مؤمنان نیز ممکن است کسانی باشند که با وجود ایمان به خدا، آنچه حقیقتا ذهن و فکرشان را مشغول کرده این باشد که از راه حلال، زندگی مرفه و لذت‌بخشی به دست آورند. اما کسانی هستند که به خاطر بالا رفتن معرفتشان، خواسته‌های مادی برای آن‌ها خواسته‌هایی کودکانه می‌شود. معمولا دل‌خواه مهم کودکان اسباب بازی و مانند آن است و معمولا اگر از خدا هم خواسته‌ای داشته باشند خواسته‌شان این است که اسباب‌بازی‌های قشنگ و زیبا به آن‌ها بدهد. کودکانی که در خانواده‌های خوب تربیت شده و با معارف اسلامی آشنا شده‌اند اگر آرزوی خوردن غذای خوبی را داشته باشند از خداوند می‌خواهند که آن غذا را روزی آن‌ها کند. به خصوص کودکان خانواده‌های تهی‌دست چنین تمناهایی را زیاد مطرح می‌کنند و چنین توکلی بر خدا دارند و تجربه نشان داده است که خداوند درخواست آن‌ها را بی‌پاسخ نمی‌گذارد و معمولا هم زودتر و هم بیش‌تر از انتظارشان تمنای آن‌ها را برآورده می‌کند. اما به‌هرحال خواسته‌ آن‌ها در حد یک اسباب‌بازی یا غذایی لذیذ است. وقتی انسان به حد بالاتری می‌رسد مثلا تاجری ثروتمند یا شخصیتی سیاسی یا دانشمندی محقق و پژوهشگر شد این تمناهای کودکانه را برای خود بسیار کوچک می‌شمارد. با بالارفتن شناخت و معرفت انسان خواست‌های او نیز ترقی می‌کند. بر همین اساس، اگر بر خدا هم توکل کند مرتبه توکل او هم متناسب با معرفت او خواهد بود. مثلا دانشجویی که عاشق علم است از خدا می‌خواهد که مطالب علمی را به او بفهماند. از ابن‌سینا نقل شده که گفته است: هرگاه مشکلی علمی برایم پیش می‌آمد به مسجد جامع می‌رفتم و دو رکعت نماز می‌خواندم و از خداوند می‌خواستم که آن مشکل را برای من حل نماید. ارزش این توکل بسیار بالاتر از توکل برای اسباب بازی و مانند آن است.

معرفی مقام رضا

مؤمنانی هم هستند که چنان معرفتشان بالا می‌رود که تمام خواسته‌های آن‌ها چیزی نیست جز آن چیزهایی که خدای متعال دوست دارد. بالاتر از این، کسانی هستند که سخن دل آنان با خداوند این است که ما اصلا برای خود چیزی نمی‌خواهیم و اگر بنا باشد خواسته‌ای را مطرح کنیم چیزی جز آن‌چه تو می‌خواهی تمنا نمی‌کنیم. ان‌شاءالله خداوند چنین معرفتی را نصیب ما هم بفرماید. برخی افراد وقتی همسرشان از آنان سؤال می‌کند که چه غذایی طبخ کنند می‌گویند: هر چه شما دوست دارید! از رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز روایت شده است که فرمودند: «الْمُؤْمِنُ‏ یَأْکُلُ‏ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَ الْمُنَافِقُ یَأْکُلُ أَهْلُهُ بِشَهْوَتِه؛7 مؤمن به میل خانواده‌اش غذا می‌خورد و منافق خانواده‌اش به میل او غذا می‌خورند.» اگر انسان چنین رابطه‌ای با خداوند پیدا کند از توکل هم فراتر می‌رود. زیرا توکل این است که انسان تلاش خود را برای رسیدن به خواسته‌اش کافی نمی‌بیند و خود را نیازمند یاری می‌بیند. اما از آن‌جا که غیرخدا را هم مخلوقاتی محتاج به خدا می‌بیند تنها بر خدا که همه هستی از اوست اعتماد می‌کند و از او یاری می‌جوید. اما مرتبه بالاتر این است که اصلا خواسته‌ای نداشته باشد جز آنچه خدا می‌خواهد. چنین مرتبه‌ای «رضا» به معنای خشنودی به خواست خدا نام دارد. البته همه این حالات مراتب دارند و چنان‌که مرتبه عالی توکل، تفویض است، مرتبه عالی رضا هم تسلیم است که به توفیق الهی در جلسات آینده در این باره بحث خواهیم کرد. نکاتی هم که در این جلسه گفتیم مقدمه‌ای برای نشان دادن تناسب بحث توکل و رضا بود. در حدیث معراج، هنگامی که رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله از خدای متعال درباره بهترین اعمال سؤال کرد، خدای متعال فرمود: لَیْسَ شَیْ‏ءٌ أَفْضَلَ عِنْدِی مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَیَّ وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ؛8 هیچ چیزی نزد من بهتر از توکل بر من و خشنودی به تقدیرات من نیست.»  ‌

رزقنا الله و ایاکم انشاءالله

  1 . تغابن(64)، 2.

2 . حدید(57)، 23.

3 . عصر(103)، 2و3.

4 . کامل الزیارات، النص، 179.

5 . ابراهیم(14)، 5 و لقمان(31)، 31 و ...

6 . کافی، ج2، 263.

7 . همان، ج4، ص12.

8 . إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص199.

منبع : http://mesbahyazdi.ir/node/4546

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی